شماره ینجم - دی واه ۱۷۲۵۲( 9 ۲ رال

۳۹

0 مصا حبه اختصاصی کامران ی ۰ جشنواره فیلم وفرهنگ سینماثی 0 حرفهانی ازد بیرکل جشنواره جها نی‌فبلم تهران ِ 6 عثمان تمبن‌سینماگری ازقا ره آفریقا ۱ پیرپائولوبا زولینی , فلورستانوانچینی ورابطه سینماواد بیات و گفگوبااسهراب شهید نالث ویروبزکیمیا وی

پرویز کیمیاوی

برای فیلم

(مغولها) از ايران جاپزه مخصوص داوران

سهر اب شهید الث

برای فیلم

« يك اتفاق ساده » از ایران بهترین کار گردانی

پیتر سلرز

هنرپيشه فیلم «خوشبین‌ها» از انگلستان بهترین هنرپيشه مرد

| تاتیانا دورونینا هنرپیشه فیلم

۳ ۲ «نامادری»از شوروی بهتربن هنرپيشه زن

«لاکی لوچیانو» ازایتالیا - بهترین فیلم به مفهوم

جوایز دومین جشنواره جهانی فیلم تهر ان

فیلمها ی کو تاه دیپلم افتخار با امتیاز مخصوص به « کلکسیونر» (محصولی وگسلاوی) اثر میلان بلاز کوج

بخاطرزیبائی کرافيك وتأثیر قوی‌خط داستانیش 9

دییلم افتعار با امثیاز مخصون به «شهوت تخته نرد» (محصول بلغارستان) آثر ازدنکا دویجو

بخاطر طتز قابل توجهی‌که درتسمول ۳ پسیار ساده‌اش ارائه میدهد .

ن

جایزه مخصوص‌هیئت‌داوران» لوح زرین‌بزبالا! به «ببشتر » ۱ (محصول‌ایالات‌متحدهآمربکا) اثر میچلر1 بخاطر سبك بیان مستقیم وموثری که ازطریق 9 پیام این فیلم که دارای اهمیتی بنیادی اس عرضه می‌شود .

» چایزه بزرگی مجسمه زرین بز بالداریرای بهترین فیلم بمفهوم مطلق

به «چهره» 1

(خصول چکسلواکی) اثر جیری برد؟ به این خاط رکه سرتاسر زندگی انسان را لر ترکیبی نافذ و سربع » بکمك طراحی و نیو" انیماسیونی بسیار شکیل » ارائه میدهد .

دی‌ماه ۱۳۵۲ نشریه ماهانه جشنواره جهانی فیلم تهران زیرنظر : بهرام ری‌پور دبیررشورای نوبسندگان : جمال امید

مدپر آمور فنی : درخشنده زعیمی

ایح مرتضی ممیز

آآفریین 1 میدان بهارستان 1 خیابان کمالالملك 0 وزارت فرهنگت وهنر انلفن : ۰ چایخانه وزارت فرهنگ وهثر - تلفن : ۳۰۳۵/۸۰

دراین شماره می‌خو انبد :

8 0 گفتگوی اختصاصی کامران شیردل با «فر انچسکو روزی» درتهران ئ 7] حرفهائی ازدبی ر کل جشنواره جهانی فیلم تهران ..

۲ «فر یادها و نجواها»ی اینگمار بر گمان .

ب

گفنگوئی با : سهر اب شهید ثالث (بهترین‌کار گردان جشنواره دوم) « يك اتفاق ساده » و نظر ها پرویز کیمیاوی : سینما اززندگی جدا نیست (مغولها برنده جایزه مخصوص هیّت داوران) « مغولها » و نظرها داوران دومین جشنواره جهانی فیلم تهران دربكگفتگوی جم‌عی گفتگوئی با : عنمان ثمبن (سینماگری ازقاره افربقا) جشنواره فیلم وفرهنگ سینمائی پیرپائولو پازولینی » فلورستانو وانچینی ورابطه ادییات وسینما میز و گوشی : (درژاپن فقط «] کیراکوروساوا» نیست !) سینما گر ان تر کیه » فر انسه واستر الیا درجشنواره دوم فرانكکابر) و سینمای عامه نوشته‌ها و کتایهای «رنه کلر » جك کلیتون وفیلم تازه‌اش گنسبی بز رک بر گربده حرفهای «جری شاتزب رگ» (کار گردان فیلم : مترسك) گزارشی از دهمین جشنواره فیلم‌های آموزشی تهران .

گندیس برکن

#عو جننواره دوم تهران

ها اد لصا لا سار لارام لا ۲۲ ۱۳۳۱۵۱۱۰

مصاحبه اختصاصی

کامران شیردل یا

فر انجسکو روزی برنده جایزه بزر گِ

دومین جشنواره جهانی فیلم تهران

صدای دست زدنهای شدید حضار » چند تلحظه طولانی » تمام سالن کنفرانس را در خود میگیرد . «فر انچسکو روزی» بعادت معمول چینی‌ها درحالیکه استاده برای حضاری که اورا تشوق میکنند » دست میزند و لبخن دگرم وانسانی خودرا از آنها دزیغ نمیکند . مصاحبه مطبوعاتی«روزی» نیز بدین تر تیب بپایان‌رسیده . برخورد ی گرم وپراز تحر لك » برخوردی پس‌از دادوسندی پارور و زنده . « روزی » با منشی استوار و مغرور که نجابتی آمیخته به فروتنی وایمان برآن حاکم است باصبر وحوصله وطماّنینه به تمام سئوالات بدقت و کمال جواب گفت وهربار با وسواس ی که رنگی ازتبسم آثرا واجب ومنطتی جلوه میداد ازمن‌خواست تا ازسئو ال کننده بپرسم آبا جواب او وی را قانع کرده است با نه ؟

صدای پرطنین زنگهای اعلام کننده نمایش بعدی یکی پس‌ازدیگری تالار را بخود آغشته میکنند اما خلق‌الّه دست‌بردار نیستند - عده معمول همیشگی نیز هنوز سئوال دارند وطالب مصاحبه‌های خصوصی هستند . تا میآیم بهآنها برسم وبه درد دلشا نگوش کنم «روزی»

من که بعدازمصاحبه نیز روشن‌مانده شاهد غوغای

"باشم » کمکشان کن ! و جواب میدهد ؛ بدرستی ر

که وقتی انسانی ودرآزادی پرواز میکنی وبه صر

را ازدستم عملا" می‌قایند - نو ار ضبط صو

ترجمه‌ایست . «روزی» را می‌بین که راه را کرده‌اند و او باآن صبر باورنکردنی با یکی به | با دبگری به فرانسه و با یکی دیگر به ایتالیائی میگوبد و کافی‌ترین جوابها را میدهد . که فهقهه اورا میشنوم » دست همه را میغشارد وتشکر م چندبار درحالیکه اشاره به دور میکند میگوی دگویا خانم با آقا ستوالی دارند دلم نمیخواهد جوان

با تعمق ومنطقی آنچنان تکان‌دهنده وقابل لمسکه بیاد صلابت ویکدستی فیلمهایش میاندازد . مکر او

تکیه داری حرفت وعملت آئینه تمام نما وپاك وبی]] تفکر ونگرش‌ات خواهند بود ؟

تنها دوسه قدم ازمیز بز رگ وبربرچم مصاحبه نشده‌ايم که « برت هانستر | » هلندی شوخ‌طبع و زر وشاعر ومستند ساز بزرگ ازلای جمع «روزی». ر بغل خود میگیرد . . . صدای خنده شان آنچنان ار کوئی تمام سالن خندیده باشند . «برت» سراپا آر وتمجید ومدح است و «روزی» تمام تشکر و< وافتادگی . دو کارمند ساده‌دل شهرستانی را «برت» از تجانس وبکدستی فیلع واز وحدت اثر در و بیشتر ازهمه ازعکاسی‌فوق‌العاده فیلم میگوید : «روز عزیز واقعاً کار فیلمبردارت فوق‌العاده است » شاه است » البته میدان که نباید برای تو توضیح بدم» چ این تو هست ی که کمپوزسیون را میدهی واین رنگ پربده وبی‌نور را میخواهی » این خواست روی نوار فیلم ضبط شده اما بهرحال ازحق نباید گز که شما ایتالیائیها همکاران فنی فوق‌العاده‌ای دا والبته خودتان آنها را ساختید » ما درهلند با تمام ‏ وسنت تصوی رگرائی ونقاشی‌مان» با تمام پیشرفت سینمائیمان - حداقل درزمینه تصویرسازی - حالا حا! به گرد شما هم نخواهیم رسید . نه نخواهم رسید من را با جرآت و اعتقاد میگویم» .

سالن مصاحبه آرام نمیگیرد و دوروبر ما ازد< بیشتر میشود «روزی» و «هانسترا» لبخند ومحت ۱ بیکدیگر نثار میکنن که ناگهان صدای افتادن < فلری درفضا می‌پیچد . «انور» که کنار میز معا ابستاده است در گیرودار شلوغی دسنش به پرچم‌ها خ ویرچمی برزمین افتاده است - يك لحظه همه ب ب وبعد به هم نگاه میکنند و ناگهان طنین خنده همه جا میگیرد . «هانسترا» شوخی‌اش کل کرده ودنبال بر هلند میگردد وبلند میگوید : «فصل افتادن همه ! رسیده » ای هلند بی‌بنزین » ای هلند بی‌نفت » ای ۸ ب یگرما » هلند سرمازده » کجاست پرچم هلند ٩‏ ۰ «روزی» ازحر کات وجهش‌های پیرمرد دلز نده هلا از ته دل میخندد . ... 1

عاقبت همه میرو ند و آر امش بر محیط متا میشود . «روزی» وهمکاران ابتالیائیش بر نامه فرد میریزند و من با وجود قولی که برای يك کپ [ - اختصاصی - از ا وگرفته‌ام ترسم ازاینست که مرع قفس‌بیرد . اما ترسم بیهوده‌است چون«روزی» بر ومیگوید : « برویم سرقولمان » . می‌نشينيم وه بمی که خواهید خواند د رگوشه سالن آغازميکنيم . «روژ؟ تنها يك شرط دارد » میگوید : « من حاضرم ث پ بنشینم واگر هم سئوال نداشتید خودم سئوالها را هط کنم بشرط اینکه مرا به هتلم برسانی ! » باو قول ما که ببرمش . خیالش که راحت میشود روی مبل لم میا و آرام ومطمئن میگوید : «خوب » شروع کن» .

۷2 ۳

نیردل - مسئله اینست که باندازه کافی درباره فیلم |خیر نو - لا کی‌لوچانو - سئوال‌ش وجوا بگفتی. از اینها عزننه درعرض یکی دوماه اخبر مقالات مختلفی در باره ان فیلم درمجلات ایتالیائی وفرانسوی خوانده‌ام و اغلب آنها به فارسی هم ترجمه شده‌اند ودیگر جای سئوالی چندان - باقی نمیگذارند لذا بگذار تا با يك سئوال علي وجامع شروع کنم بعد شاید دوباره با زگشتیم به کی لوچانو» .

روزی - خوشحالم وتعجب میکنم که این مقالات وراینجا هم ترجمه شده‌اند بهرحال برای من اصللا" فرقی پبیکند ازه رکجا که میخواهی شروع کن .

شیردل - بطو رکلی بین خودت‌و نس لکا رگردانهای ایتالیائی قبل ازخودت چه فرق واختلافی می‌بینی - متصودم درسینمائی است که ارائه میدهی ؟

روزی - جوابپ‌دادن باین سئوال کم مشکل‌نیست... بین هر کدام ازما حرف خودمان را ميزنیم » قصه‌های خودمان را ازطریق سینما تعریف میکنیم - ه رکدام ازما ونیای شخصی واحیاناً خصوصی خودش را دارد وطبیعی است که ابن دنیای شخصی واین حرفهای شخصی درسیر يك تحول مداوم وهمیشگی است ولذا نمیتوان گفت که من بعنوان مثال چه فرقی با دیگران دارم چون پیش‌بینی کردن اين مسئله که تا یکسال دیگر پا سه سال یا پنج سال دیگر چگونه خواهم بود وبا دیگران درچه مرحله و کجا خواهند بود خیلی مشکل وحتی غیرممکن است . درحال حاضر تنها میتوانم بگوبم من دست اندر کار نوعی سینما هت که پایه واساسش را کاوش وتجسس پی‌گیر ومداوم درزمینه رویدادهای تاریخ معاصر ما - البته برخی ازاین رویدادها - تشکیل میدهد وباید بگویم که این تجسس واین کاوش را تا سرحد امکان پیش برده‌ام وظاهرا بنظر میآید - البته بعقیده خود من واقعاً این يك امر ظاهری ات - که دراین راه وروش بر گزیده خیلی ازامکانات نمایشی سینما را - بمعنای رایج و روزمره آن - بکار یگیرم با بهتر گفته باشم این امکانات وقدرت‌های بالقوه را فدای راه وروش این تجسی واین نوع سینما میکنم - دراین‌نکنه شاید تنها فرقواختلاف بین من‌و کار گردانهای تسل قبل ازمن وبا هم‌سن وسال من نهفته باشد . چون پدلیل انتخاب من درزمینه محتوا وشکل آثارم ظاهراً -تآکید میکنم که اين يك امر ظاهری است وعملا" یا واقعاً چنین نمیتواند باشد - من زیاد خودم را درخدمت انمایش سینمائی» درنمیاً ورم والبته این سئله عمدی وخودا گاهانه است بخاطر همین‌هم رو یکلمه - ظاهرا- تآکید میکنم وتشدید میگذارم چون حقیقت اینست که درعمل ودرواقع آ نچه که «ظاهرا» مصالح ومواه فداشده پا قربانی شده هستند وتمام آن چیزهائی که درنظر اول عکس جهت - نمایش - به معنای عام وسنتی آن میباشند درعوض عمالا" می‌بينيم که شدیدا سینمائی ونمایشی هستند چراکه ازپس خود بیداری احساس » عاطفه وشعور را جب میشوند » راه به کشش والتهاب وبیداری مشاعر میذهند » باعثت جهت گیربهای ذهنی میشوند » به تفکر امیدارند وتفییر وتحولی را پیش میا ورندکه این خود بروجود - نمایش - است چه د رکمیت وچه در یقیت واین بطورخلاصه یعنی وجود سینما » منتهی کیتمائی خاص وسینمائی بمعنای والا وبرتر کلمه . شیردل - بدنبال این جواب میخواهم سئوال کنم # وافعاً فکر میکنی د که دريك سینمای سیاسی باید از

ی که در آن ازتمام امکانات نمایشی سینما استفاده

تساوبری که د رن چند شخصیت بدبال حول ِ ب4 وتحلیل سئله‌ای گرد میزی. می‌نشینند ودقایق کتهار بابحث وحرف برپرده سینما به ملال‌ویکنو اختی ژار میساز ند . آیا این نوعی حرام کردن سینما نیست؟

روژی - نه من این را نگفتم وسینمای من هم حاوی يك چنین حرفی با نمایفی نیست . من درفيلمهايم غنای شخصیت‌ها وموقعیت‌ها وحالات را دارم . من‌نه‌تنها با آن سینمائی که گفتید موافق نیستم بلکه برعکس فکر میکنم که باید درعکس جهت این سینما عمل کرد . سینمای سیاسی بطور کلی بعنی سینمائی که هدفش وشیوه‌اش بحث و گننگو وتجزیه وتحلیل مسائل واقعی وروزمره وقابل لس - کم وبیش - زندگی جوامع است . البته این‌مسائل

واقعی وقابل لمس میتواند رویداد تاریخی هم باشد اما

بهرحال درتمام اين موارد باعتقاد من باید سینما بیان وچهره نمایشی داشته باشد منتهی نمایش نه بمعنای پیش‌پا افتاده وعامی آن چونکه سازندگان وبوجودآورندگان سینمای سیاسی باید ازطربق سینمای خود نماشاچی‌را نیز تربیت کنند » اورا بها گاهی پرسانند » هادی وراهنمای او بسوی يك سینمای برتر وبالغ‌ترباشند . حال این سینما باید درجستجوی راه وروشی از نقطه‌نظرشکل‌باشد که رنگ وبو وخواص «فاحشگی» را بخود نگیرد . نمایش بخاطر نمایش را قبول ندارم چراکه هدف يك سینمای معقول ۲ گاهی دادن به تماشاچی است ویردن او سوی مسائل بسیار جدی واغلب سائلی بنیادی و گاه سخت پیچیده . پس باپد روش وطربق رساندن تماشاچی به این مرحله از گاهی وبیداری نیز جدی ومعقول باشد .

از روزی میخواهم که قدری درباره سینمای خودش حرف بز ند ودرباره این راهی که سالهاست انتخاب کرده » درباره این روش بیانی » درباره اي نگونه محتوا ودرزمینه اعتقادا تش یا شاید بهتر است‌بگویم آرمانهایش .

روزی - باید بگویم که من با خودم دريك نوع رابطه - آشتی - وسرشار ازتوافق هستم چراکه این راه پا روش با سباك را بخودم تحمیل‌وحقنه نکرده‌ام - بدنبال مد روز نبودم وبطور اتفاقی هم دچار این سینما نشدم . احیاناً ادائی پا دوز و کلکی یا شهوت فستیوال وجایزه هم دررکار نبود . ازاینها که بگذریم باید اعتراف کنم که هیچ قدرت خارجی پا عامل خارجی‌هم مرا به‌انتخاب و گربنش این سینما وپی‌گیری دراین جهت برنیانگیخت . ا سینمائی بودکه من هميشه درآرزوی بوجودآ وردنش بودم . سینمای منتخب ومورد علاقه من بود ؛ طبیعی » واضح ومنطقیاست که من‌بعنوان يك هنرمند» گرایش‌های چپی دارم ويك دست چپی هستم اما عضو حزب کمونیست

فرانچسکو روزی - کامران شیردل

نبوده‌ام و کارت حزبی ندارم . این سینما دقیقاً وعینا آئینه‌ی تمام‌نمای نحوه برخورد وتلاقی من با رویدادها » پدیده‌ها و روابط و مسائل و واقعیات موجود اجتماعی - اقتصادی: وفرهنگی دنیای دوروبرم است . بعنی شکل ظاهری وباطنی جامعه‌ای که درآن رشد میکنم . سینمای من همانطور که گفتم تحمیلی نیست . من آنرا آزادانه و با تمام عثقی وقدرتم بررگزیدم وادامه داده‌ام . خلاصه میکنم که من کاری را انجام میدهم که دوست دارم و دلم میخواهد ضمناً باید بگویم که من‌کاملا" دست وبالم آزاد است باین معنی که اگر پکروز خواستم تفییرجهت وشکل سینمائی بدهم کامالا" مختارم . شید پکروزخواستم درباره روابط عاشقانه وعاطفی بین يك زن وبك مرد فیلم بسازم واين روابط را تجزیه وتحلیل با تفسی رکنم .

شیردل - راستی یادم آمد که فیلمی با شرکت سوفیالورن وعمررشریف ساخته بودی واتفاقاً این فیلم را چندی قبل درسینماهای تهران هم نشان دادند . اگر یادم باشد اسم ایتالبائیش همان - یکی‌بود » بکی‌نبود - بود . گرچه آنرا ندیده‌ام اما ازظواهر امر ونقدها چنین پرمیآم د که نمیتوان آثرا درمتن این سینمای اقتصادی - اجنماعی با سیاسی تو بر احتی‌جای‌داد نمیدانم انگیزه‌ات در ساختن این فیلم چه بوده » شاید اینکار را برای استراحت کرده‌ای ؟ شاید خسته شده‌بودی ودلت میخو استه تفریحی کرده باشی ؟ شاید هم کسی چه میداند » بخاطر گرفتاریهای مالی با آن وسوسه افزون‌طلب ی که همه حق دارند دچارش بشوند دست باینکار زده‌ای .

روزی - اوه ؛ نه » حداقل میتوانم بگویم که دلیل مالی پا بقول تو وسوسه افزون‌طلبی در کار نبوده چون همان دستمزد همیشگی‌ام را گرفتم واتفاقاً یکسال هم بیشتر ازسایر فيلمهايم روی آن‌کا کردم پس می‌بینی که به نسبت ضرر هم کرده‌ام اما همانطو رکه قبلا" گفتم اینهم نوعی‌تجربه بود . باین‌معنی که دلم میخواست يك‌داستان » يك قصه یا بهتربگویم يك افسانه قدیمی را درطریق و با يك بیان واقم‌گرابانه (رتالستیت) رن و۱۳ فیلم با وجوه آنکه موفقیتی عظیم نبود لااقل تجربه‌ای جالب بود .

شیردل ‏ بعقیده خودت این شکل خاص سینمائی که پیدا کرده‌ای واصولا" آثارت ونحوه نگرش سینمای پر از تجسس و کاوش اقتصادی - اجتماعی‌ات ربشه در کدام

[

ی

جنبه ازسنت‌های فر هنگی وتفکر فلسفی وادب وسیاست ابتالیا دارند ۲

روزی - باید بگویم که بطو رکلی ريشه کارهای مرا باید در کلیکت فرهنگی جستجو وپیدا کردکه من بعنوان يك انسان وبك هنرمند دردامن آن پرورانده شده‌ام ودر دست آن شکل‌گرفته‌ام . این فرهنگ را ما بطور کلی فرهنگ بورژو؟" خطاب ميکنیم بعنوان مثال ازفرهنگ پا دانش كلاسيك ومدرسه‌ای که بگذريم میرسیم به مطا لعه ادبیات فرانسه » ادبیات روسیه » تفکر فلسفی واجتماعی ایتالیای دوره رنسانس وقرن هفتصد ودرمورد من که اهل ناپل هستم بخصوص باید به ادب ونمایش خاص ناپل » به‌فرهنگ غنی‌وبنیادی این منطقه وبه‌تفکرواندپشه فلسفی ونحوه نگرش ونجزیه وتحلیل خاص این قوم وبطور کلی به فلاسفه قرن حفتصد جنوب شبه جزبره ایتالیا اشاره کنم که رال ک فزق نهائی من تأثیری‌بسیار داشته| ند .

شیردل ‏ درسینما کدام عامل سازنده وبوجود - آورنده » کدام جنبه ازروایت سینمائی نظر وتوجه تو را بخود بیشتر ازعوامل دیگر جلب میکند ؟

روزی - باید بگوبم تعادل و توازنی که بین «کسیون» بمعنای رویداد پا معلول وآنچه که این «] کسیون» با روبداد یعنی علت را باعث میشود » وجود دارد مورد توجه شدید من است معنای دیگر رابطه محتوا وشکل با طریقی‌که این محتوا ازطریق آن شکل بیان ومنتقل میگردد وبطورکلی وخلاصه‌تر رابطه وتوازن روابط بین علت‌ها ومعلول‌ها .

شیردل - سئوال ی که میخواهم ا زشمابکنم انگیزه‌اش يك کنجکاوی ساده نیست بلکه ازاین طریق سعی دارم تا بیشتر به شناخت ذهن شما وطرزتلقی‌تان دست پیدا کنم. میخواستم بدانم نظرشما درباره کا رگردان دیگری مانند اینگمار ب رگمان چیست . بطورمثال اگر شما آخرین اثر او یعنی «فریادها و نجواها» را دیده‌اید نظر تان راجع به آن چیست ؟

روزی - من ازآن خوشم آمد. خیلی هم خوشم آمد . بطور کلی برخی ازآثار ب رگمان را خیلی دوست دارم البته تعداد فیلمهای او زیادند وبادآوری اسامی آنها مشکل است مثلا" فیلمهائی مانند «توت فرنگیهای وحشی» با «چهره» . از «پرسونا» هم خیلی‌خیلی خوشم آمد ی 9 او . . البته باید بگوبمکه بنظرمن دراین اثر اخیر و بهره‌برداری ازقوی ذهنی ودماغی نوعی مرز وحد فشار وتصنع را که ضمناً رنگ وبوی نوعی زجر ودرد وعذاب روشنفکرانه را دارد برملا وآشکار میسازد واین سئله پرکل اثر قدری تأثیر نامطلوب میگذارد چرا که سرچشمه‌ها بنوعی گنگ ونامفهوم میمانند وتو حس میکنی که تمام موقعیت‌ها وحالات ازطربق يك فیلتر دماغی وذهنی وروشنفکرانه به اوج یا عروج وبهرحال به‌نهایت مرز شکل نهائی وغائی خود رسیده‌اند ولذا راه به اشکال پا فشاهائی ازنوع تصنعات وبا ابداعات ذهنی داده‌اند . اما ای درابن فیلم برگمان بخصوص مرا مرعوب ومنکوب م میکند وحقیقتاً خارق‌العاده است مسئله شناخت وعملکرد -سنتز سینمائی - واختصار بیانی اوست . این خلاصه گوئی او » این اختصار کلام که درعین حال تمام نیت وحرف ومنظور اورا بدقت ودرجزئیات بما منتقل میکند یکی ازنکات حقیقتاً فوق‌العاده این فیلم است . در «فربادها ونجواها» برگمان نوعی هیجان ؛ تمدد و کثشش روشنفکرانه بوجود میا ورد که ربشه‌های باصطلاح دماغی دارد واین فضا وتمده را تا بیرحمانه‌ترین و

51

خشن‌نرین حد خود سوق میدهد . البته همه ما میدانیم که بر گمان ازآندسته هنرمندانی .است که درمرحله خلق اثر» رنج و ستم فراوانی برخود و ذهن خود وارد میآورد ونسبت بخود بیرحمانه سخت‌گیر و حاکم است و این بیرحمی وفشار ذهنی طبعاً شامل موقعیت‌های قصه فیام وشخصیت‌هاوروابط وفضای‌تشکیل‌دهنده‌فیلم نیزمیشوند. دراین فیلم آنجاکه موقعیت‌ها وروابط نوعی تحول درونی يا بیرونی درجهت نمایش با ارائه نوعی خاص از سینمائی که رشه درتئاتر «گران‌گونیول»" دارد بروز ی درتمام این اثر شفافیت » قاطعیت ودرخشش ذهن بر گمان بچشم میخورد وآنچنان تمام عوامل متشکله روایت سینمائی او بدقت رهبری وهدایت شده‌اند که نمیتوان از ها بگویم که شخص من درپایان دیدن يك چنین اثری قدری دست خالی میمانم یعنی این فیلم بیش ازآنچه که من قبل" راجع به زندگی وروابط انسانها میدانستم چیزی بمن نمیدهد . .۰.۰ . زیبائی وشعور زیبائی شناسنامه اثر است

که مرا لمس‌میکند . . . استادی ورهبری ب رگمان وقدرت مافوق تصور ان حنرپیشگان ونحوه حفظ وتعادل رنگها وتجانس کار دوربین با محتوا ومیزان‌ها هستند که راه به نوعی مکاشفه فلسفی بدهد . . . البته شما اگر فیلمهای دپگر اورا دیده باشید باین نتیجه میرسید که برگمان اصولا" آدم راحت‌طلبی نیست وقضایا را ساده وعادی بر فلذار نمیکند ۰ ۰۰ مت اگوی باخود ودرون خود و با زندگی که ازطربق این درون بررسی میشود جنگی با مبارزه‌ای خشن وبیرحمانه را آغا ز کرده است . ازاثار او کاملا" حس میشود که برای رسیدن به هدف بزرگی که پیش‌چشم دارد ازهیچ کوشثی‌فر و گذار نمیکند ولذا باید فهمید که این ظاهر آثار او هستندکه نوعی آ کروباسی ذهنی روشنفکرانه را القاء میکنند واین ساختمان پرازعظمت واحساس واین همه دقت ووسواس استادانه کاملا" درجهت نیازهای اساسی وبنیادی درسیر انتقال اندیشه ویا خواستی که درذهن دارد بدرستی بکار گرفته میشوند . پیچیده ومشکلی‌ست

قدرت جذبه وعظمت آن راه بدر برد .

و0 ب رگمانآدم سخت بر ومن همیشه فکرمیکنم که زندگی‌کردن با آدمهائی مثل برگمان واقعاً باید طاقت فرسا وحتی جهنمی باشد .

من صحنه‌ای را که -اینگرید تولین - با تکه شيشه خودرا میدره دوست ندارم واحساسی درمن برنميانگیزد اما برعکس آن صحنه‌ای که - تولین - سرمیز غذا رودرروی شوهر پیر و کربه‌اش نشسته وشوهرش درحال غذا خوردن که اين یکی اززیباترین فصل‌های سینماست؛ این تصویر طولانی که گوئی پایان ندارد وعظمت وغرابت چهره وبازی این هنرپیثه با آن صورت خارق‌العاده که سرد وبی‌تفاوت غذایش را میخورد . . . این صحنه حقیقتاً عظیم است ۱ ضمناً پادتان نرود جرأت وقدرت برگمان را که دوربین را برای يك چنین مدت طویلی رودرروی اپن هنرپیثه میگذارد تا غذایش را بخورد» نه قطع میکند ونه حرکتی به دوربین میدهد . اما نمیدانم چرا برگمان این نوع فصول درخشان کارش را باصحنه‌ها پا فصل‌های دیگری حرام میکند وبدور میربزه ؟

است ۱

شیردل - اگر هنوز حوصله داری غیبت کردن

پشت سر ب رگمان را کنار بگذارم وراجع بخودت حرف ,

بزنیم . میخواستم بدا کدامین چهره با جنبه‌های جامعه امروزی درشهر تو مملکت تو ودنیائ ی که درآن هستی بطورمستقيم با غیرمستقیم نظر وتوجه تورا بعنوان يك سینما گر ی

روزی - اولا" باید توضیح نش

اکنون درآن زندگی میکنم همان شهری نیست که متولد شده‌ام . حتماً میدانی که من بچه ناپل « سال از عمرم را دراین شهر سررکردم وبعد رثته ۷ و الان هم بیست سال است که در رم هت ۳ آنجا بودی خوب میدانی که ابن دوشهر چقدر با پکر فرق دارند . اما مسثله ايست‌که من هنوز فک ۳ نه فقط درناپل » بلکه درنمام آن جامعه و ذحنیت اسیا که به ناپل وزندگی ناپلی بستگی دارد زندگ ۳ من بطور کلی رابطه‌ای عمیق وبنیادی با آن پدیده عا, که آنرا فرهنگ جوامع عقب مانده مینامیم درخوو ۱ میکنم . اين پیوسنگی وابن رابطه عمقی است وفیاء من شاهد آن حستند چون با وجود اینکه ناپل يك ‏ بسیاربسیارقدیمی است وصاحب بك قدمت ويك فرو قدیمی و کهنه است - فرهنگی باستانی وابران گوته

بهرحال جزئی ازجنوب ابتالیا محسوب میشود که می خاص خودش را داره » جزئی ازآن چیزبست که ما | تمدن پا فرهنگ مدیترانه‌ئی میگوئیم البته ما 5 مدیترانه بهرحال این‌تمدن وفرهنگ طی‌قرون واء لکدمال شده » منحط شده وبنوعی ازمیان رفته ۱ ۶ با این آب‌وخاك و بااین تمدن‌وفرهنگ ریشه‌دار وبتا

رابطه‌ئی سخت‌دارم لذا روابط » معانی‌واشکال اپن فرهنگ واین جامعه هستندکه بیشتر نظر مرا ؛ معطوف میکنند مسائلی مانند روابط بین انسانها در اپن اجتماع وروابط بین مردم وقدرت پا نظام < درحاشیه باپد این توضیح را بدهم که رابطه بین . وقدرت حاکمه در ناپل و بطور کلی در جنوب ۳۲:۱ اختلاف‌های بسیاری با رابطه‌ای ازهمین دست درمما پیش‌رفته شمالاروپائی - بعنوان مثال - و بهرحال جو مترقی دارد . بهرحال خلاصه کنم که دنیای من وزمینه؟ ونگرش من متوجه مسائل مربوط به جنوب ایتالیا اس

شیردل - «روزی» میدانم که سرت را درد منتهی فرصتی پیش آمده که نمیخواهم از دست لا ومجبورم سئوالها را با تقدم وتأخرهائی شاید بظا غیرمنطقی مطرح کنم . صحبت ناپل وجنوب ابتالب وباد پمپئی افنادم وصحنه‌ای که «لا کی لوچانو» و «* جانینی» (راداستایگر) با معشوقه‌هایشان برای 3 محل میروند ومطابق رسوم معموله از راهروهای < بز رک سردرمیآورن د که بر در و دیوارهای آن تثقّو

ودوربین توناگهان‌بطرزی که برای من‌حداقل غبره: بود به نمايش این تصاویر میبردازد وصدای ر

ولازم را میدهد . حس میکنم که این فصل درفیلم بیشتر بخاطر تطویل زیاده ازحد وتا کید بسیار » نوا عدم تجانس با کل اثر و اصولا" ذهنیت وفضای فیلم اب میکند واگرهم تازه دلیلی بروجود آن باشد که مطه هست ومستند است همانظو رکه اشاره کردم باز آثرا به طویل‌بودن صحنه‌هاست که درجمع به اقتصاد وثعل؟ ساختمان فیلم که بسیار دقیق است وتوازن ربتم درو وظاهر ی کار تو لطمه میزند . آیا احیاناً درفیلم لو ابن چنین فاقد نمایش بمعنای بازاری وپیش‌با 3" آنست » این فصل نوعی دخالت تهیه کننده با دچار وس" شدن ازظرف خودت بوده وبا بهرحال اجباری در ۲ بوده است واصولا" با این نظرمن موافق هستی ٩‏

روزی - (میخندد) نه » اجباری درکار نبود؟ این‌صحنه وصحنه بعدی‌آن که«لا کی لوچانو»‌درر با معشوقه «جاننینی» خوابیده است هردو برای ساخه وشناخت بهتر شخصیت لوچانو ونحوه زندگی پرازمعه اولازم هستند :میدان ی که «لوچانو» آزندکی۰ ۱۳۱ میکرد - چیزی درحد زندگی يك کارمند دور

ی هنگام فیلمبرداری سالواتوره جولیانو #ذی هنگام راهنمائی هنرپيشه فیلم لحظه حقیقت 9 هنگام فیلمبرداری روی شهر

وخجالنی وبی سروصدا واین مسئْله خود یکی ازمعماهای بزر گ زندگی این «رئیس کل مافیا» است ۰ «لوچانو» اغلب برای ملاقات زنها ودخترهائی که دوسش بودند اما درواقع برای‌تلاقات دوستان ووایهای امک نقاط و گردش گاههای تورپستی مانند پمپئی را انتخاب . میکرد که باصطلاح - رد گم کند - چون احیاناً اگرروزی کسی بقه‌اش را بگیردکه چرا فلان روز با فلان کس بودی جوابش را راحت درجیب دارد که مگر چه عیبی دارد فلانی دوست من است وباهم رفته بودیم پمیئی تا موزه‌ها وآثار باستانی آنجا را بوی نشان بدهم - اگر مسئله پنهانی ومعامله‌ای قرار بود در کار باشد دريك جای ساکت و دور ازچشم خلوت میکردیم وغیره وغیره . همینطورمسئله وجودصحنه‌های‌مر بوط به مسا بقه‌اسب‌دوانی که درواقع بك مکان عمومی وشلوغ است و او درا نجا با زنها ودوستانش دیده ميشود » آنها سلام وعليك میکنند » دوستانه میگویند ومیخندند ولی درواقع درجلوی چشم . مردم دستورات لازمه وپیغامها ردوبدل میشود » در کمال ادب ومتانت وپشت لبخندهای شیرین وچهره‌های آرام وصمیمی . درکاوش‌های شخصی‌ام برای نهیه سناریو به تعداد زیادی راهنمای ثوربست ازپمیئی برخوردم که میگفتند «لوچانو» تمام وقتش را درآنجا با دوستان زن ومرد آمریکانی‌اش میگنرانت. - درو را در فیلم صدایش شنیده میشود و مرب راجع به انواع همخوابگی‌ها با آن لهجه ناپلی - انگلیسی توضیح میدهد باید بگویم که خوب » او وظیفه‌اش را انجام میدهد اما بطور کلی با این نظر تو درمورد طوبل‌بودن صحنه‌ها موافقم ومیدانم که مقداری تا کید وتشدید وجود دارد منتهی بابد بگوبم که من‌خودم عاشق‌پمپئی واین راهنماهای تورپست‌ها هستم ومهمتر اینکه سخت دچار وعاشق این سکانس فیلمم هستم و با وجود اینکه ممکنست قدری به توازن‌فیلم لطمه بزند جرأت کوتاهتر کردنآنر ندارم- بهرحال منهم يك آدم هستم ومیتوانم نقطه ضعف‌هائی داشته باشم !

شیردل ‏ سعی‌مبکنم تورا ازیمیتی و نقطه‌ضعف‌هایت بیرون بکشم و نقش آدمی را بازی کنم که سئوالهای خیلی جدی‌میکند! اما ازشوخیکه‌بگذر يم گذشته ازسانسورهای دولتی وباصطلاح قانونی درطول فعالیت هنربت با چه انواع دیگری ازسانسورهای عقابد واخلاق » با چه قیدو بندها , تنگ‌نظری‌ها » مشکلات وموانع » پیش‌داوریهای احمقانه وعدم تفاهم وسوءنیت‌ها برخورد کرده‌ای ؟

روزی - حتماً میدانی‌که دراپتالیا گذشته ازيك سانسور باصطلاح قانونی که قوانین وقواعد خودش را دارد يك سانسور دیگرهم هست که ازجمله شنیدنی‌هاست ودرنوع خودش واقعاً غیرعادی است - جربان ازاینقرار است که هربیننده‌ای بعنی هرخانم پا آقای -همشهری - میتواند به داد گاه شکایت کند‌که دیدن فلان فیلم مرا وفامیلم را آزرده خاطر کرده با که فلان فیلم توهینی بمن است واین آدم میتواند با استفاده ازيك ماده قانون که دست وبالش را باز میگذارد باعث توقیف يك فیلم بشود که البته امری واقعاً خطرناك است چون حرقاضی بك نوع طرزتفکر خاص خودش دارد واحیاناً میتوان قاضی پا دادستانی پیدا کردکه او هم ازفلان فیلم ذکر شده دل‌خوشی نداشته باشد اینجاست که باید فاتحه آن فیلم را خواند . بعنوان مثال من هما کنون درمورد فیلم «لاکی لوچانو» پرونده‌ای درداد گاه دارم چون يك - همشهری- سیسیلی ازدست من شکایت کرده که نمیبایست نام دوتن ازاعار اقا زا درفلت دک یکره ور ۱۳۰۰۱۵ نوعی توهین به نام مبارك آنها قلمداد کرده بعد هم رفته و با کمك دادستان شهر -مسینا - (درسیسیل) يك ماده مهجور قانون را پیدا کرده که تا بحال اصللا" مورد استفاده قرار نگرفته و با استفاده ازاین ماده برعلیه من اقامه

۷

دعوی کرده‌ا ند ودرخواست توقیف نمایش فیلم مرا درتمام اپتالیا کرده - حال روزپنجم دسامبر من باید بدادگاه بروم وجه بسا مجبور شوم تا صدور ری نهائی داه گاه که خدا میداند کی صادر خواهد شد ازبردن این دواسم درفیلم چشم بپوشم - این هم نوعی سانسور درمملکت ما است که حقیفتاً پاور نکر دنی ات رات دیگری که با آنها دست وپنجه نرم کرده‌ام بیشتر مسائل اقتصادی ومربوط نه پیدا کردن سرمایه کافی برای‌تهیه فیلم هستند. مثلا" درمورد همین فیلم روزیکه اعلام کردم میخواهم قصه «لا کی لوچانو» را فیلم کنم همه نهیه کننده‌ها هجوم آ وردند» چون‌خیال کردند قصدم ساختن يك «پدرخوانده» دپگرست اما وقتی سناریو را خواندند وفهمیدند ازاین خبرها نیست عقب‌نشینی کردند . بعد من و کربستالدی (نهیه کننده فیلم وشوه رکلودیا کاردیناله) مجبور شدیم برای پیدا کردن پول تهیه فیلم هر کدام ازطرفی روانه بشوبم - من مجبورشدم برای این فیلم ازدربافت دستمزدم بطریق معمول بگذرم ولذا درفیلم شريك بشوم وخیلی مشکلات دیگر - درواقع اگر این راه را اتتخاب کرده‌ای باید خودت را اماده عواقب رت تشر کی و

شبردل حالا قدری راجع به نحوه کارت با هنررپیشگان صحبت کن - درفیلمهایت هميشه مخلوطی از هنرپیشگان حرفه‌ای و باسابقه تثاتر » هنرپیشگان‌حرفه‌ای سینما » مردم کوچه وخیابان » هنرپیشگان غیر ایتالیائی » سیاهی لشکرهای حرفه‌ای » دهقانان وغیره وجود دارند که کار کردن با آنها ودست‌بابی به نتایج درخشان بلاشك به شگردهای خاص نیاز دارد وشما همواره این فدرت وجسارت را داشته‌ای د که بهترین بازیها وصحیح‌ثرین بر سوناژها را سازید . در «لا کی لوچانو» بعنوان مثال از - جان ماریا وولونته - خارق‌العاده تا سیاهی‌لشکرها همگی بازیهای چند بعدی فوق‌العاده‌ای دارند .

روزی - همه چیز درواقع مربوط به خود هنرپیشه است بدین معنی که اگر هنرپيشه شما حرفه‌ای باشد با غیرحرفه‌ای طبیعناً نحوه برخورد شما با او بکلی متفاوت خواهد بود . منتهی مسئله من ابنست‌که تقریباً هميشه مجبور بوده‌ام این‌دونوع را بایکدیگر درآمیزم - وقتیکه هنرپيشه حرفه‌ای نیست شما مجبوربد چیزهائی را باو پاد بدهید - باو تذکر بدهید » برایش‌بازی‌کنید وخلاصه موادی دراختیار او بگذارید تا او آنها را بنوبه خود " درجلوی دوربین تکرار وبازسازی‌کند البته درحد ادای شمارا درآوردن‌که البته ابن نوع هنرپیشه وبازی هم خود درجات ونمونه‌های مختلف دارد - بعنوان مثال 7 سیراکوزا » که درفیلم همان پلیسی است که درز ندافی عادی واقعاً بدنبال «لوچانو» بوده ودرواقع نقش خودش را ایا مبکند - او درفیل همان اعمالی را انجام میداد که درا نت عادی انجام میدهد یعنی که اصلا بازی نمیکرد » او خودش بود ومیدانین ابن خیلی مشکل است چون او اصلا" هنرپیثه نیست وزندگی » منش » ذحنیت واخلاقیاتش بدور ازپدیده‌ای باسم هنرپيشه است . دراین فیلم او بکمك شدید من احتیاج داشت وباید بگویم من با او مانند يك پدر با فرزندش رفتار میکردم درحالیکه با يك هنرپیشه حرفه‌ای قضایا طور دیگری است . مثلاا" با « وولونته » : من‌کنابها واسنادی راجع به «لوچانو» باو میدادم تا آنها را مطالعه کند » عکسهای آن دوره را باو میدادم » فیلمهای خبری آن زمان راکه «لوچانو» درآنها بود میدیديم وراجع به شخصیت او باهم جاسه میگذانتيم وبحث ميکردیم . اورا به سلمانی وخیاطی میبردم » آرایش صورت او ولباسهای «لوچانو» را برتن او میپوشاندم و با او بودم تا اینکه خود وی که واقعاً نبوغ بازیگری دارد آرام آرام درقالب این شخصیت فرومیرفت . درهرصحنه من قبلا" منظورم ونحوه تلقیام را ازبازی او درآن صحنه برایش شرح میدادم و او

صحنه‌ای ازفیلم « سالوانوره جوز

جان ماربا و لونته درقضه

کارش را میکرد بطوری که دربعضی صحنه‌ها واقعاً کار او مافوق آن چیزی بود که اصولا" من انتظارش را داشتم لته گاهی هم به عکس بود نه اینکه او بد بازی‌کند » نه » ما بازی او مغایر نیت وبرداشت من بود لذا دوباره بحث مبکرديم وبالاخره به نتیجه میرسیديبم تا اینجا کار بکنوع همکاری وخاق با كمك یکدپگر است درحد صلح وسفا:. اما اغلب وقتی من هنرپیشه‌ای را ازخارج یعنی ۲ززندگی » از کوچه وخیابان میآورم کارم گاهی به شوت میکشد البته هرنوعی ازخشونت » چون وقت تست واصولا" گاهی ازاین طریق خیلی بهتر میشود هترپیثه را برانگیخت واز او کار گرفت البته اين يك قانون کلی نیست ا گر طرف تو جواب نیازهایت را میدهد احنیاجی به خشونت نداری . ۰.۰ . گاهی هم باید واقعاً رم وپدرانه رفتارکنی والا همه چیز خراب میشود . مثلا » ادموند اوبراین که اورا دراین فیلم دیدید . او پکزمان هنرپيشه بزرگی بوده » يك شکسپیرین بوده . تحر به وسیع وقابل ملاحظه‌ای دارد اما چون سالها معتاد انکل بوده » رل دم وا رد از ارت فاد اها دم جالبی است وچهره فوق‌العاده‌ای دارد . با او من واقعاً تمام عشق ومحبت پدرانه‌ام را درمیان گذاشتم » من «جبور بودم قبل ازهرچیز با محبت وعثق ان اعتماه لس ازدست رفته را باو "باز گردانم-. بهرحال اعتقاد تن اینست که حرفه.هنر پیشگی حرفه‌ای بلبار طلایت حساس ودقیق است - باید با هنرپیشه متل يك انسان رفتار کرد چون او نه ماشین است ونه عروسك خیمه شب بای - باید با محبت و با عشق و با احساس با او مواجه

4

رای ی دارد ۳ برای او بازی میکنم ومیخواهم که عیناً آنرا بازی‌کند ‏ گاهی اوقات هم می‌نشينم وبه او تمام آزادی را میدحم که خلق کند ودراننظار میمانم تا او چیزی بمن بدهد پا احیاناً ازبازی او ایده بگیرم ۰ . . من قواعد ازقبل شخصه وا سناریو محدود و در سته ندارم 6 451

گاهی‌اوقات من صحنه را

ضاریوی من بقول تو سناریوی آهنی نیست . افق بازتری دارم و کارم را میکنم . کار واقعی من درمرحله مونتاژ شروع میشود جائی که اغلب, سکانس‌ها را پس وپیش . یا اصلا" بعضی را دور میریزم ۰ ۰ . مثلا" درفیلم ای مانه‌ی» صحنه‌ای که درحال را فیلم است قرار بود پایان آن باشد اما جایش عوض شد وهمینطور دراین‌فیلم - ضمناً من‌مقدارزیادی بدیهه سازی منتهی نه بخاطر مد روز » نه » این بدیهه سازی بذنبال يك کار مداوم وپی‌گیر يك مبارزه خسته‌کننده فرساینده که شب وروز با خودم و با مغزم انجام میدهم گورت میگیرد . . . حال من درمواقع فیلمبرداری خیای با شاید هم دیدنی است اما بهرحال برزخ تلخی است . تمیدانید چه روز گاری دارم - دزتب وتاب هستم » خوابم یبرد » عصبی هستم ومجبورم خودم را شدیداً کنترل مم» ساعت ه صبح ازخواب بیدار میشوم » مرتب روی طربو کار میکنم » با خودم جروبحث دارم وقبل ازاینکه #رفیلمبرداری بروم نگران همه چیز ازهوا . لباس »

تم میکنم کم دیرب همه فر ومیر یز ند در

حالا تقریباً هميشه مریض است وحافظه

وغیره که مواجه با انها لذت‌بخش است . راستی يك چیزی دردنبال حرفهايم درمورد هنرپیشه‌ها بنو میگویم چون همکارهستيم وممکست‌ازان استفاده کنی : هیچوقت سعی نکن ازيك هنرپیشه بد يك هنرپيشه خوب بسازی چون غیرممکست . يك هنرپیشه بد همیشه بك هنرپیشه

۱۹ ۱ شیردل - شما فقط با دوربین «آریفلکس» کار دی کنیید ؟ روزی - نه من هم با «میچل» کار میکنم وهم با

«آریفلکس» . اصولا" من «اریفلکس» را خیلی دوست دارم » واقعاً دوربین‌فوق| لعاده‌ایست - اغلب از فیلمبردارم میخواهم که مقدار زیادی پلان‌های - سردست - با آرپفلکس برایم بگیرد تا درمونتاژ ازآنها استفاده کنم - این مسئّله بخضوص وقتی درصحنه‌های 0 و با هنرپیشگان حرفه‌ای وغیرحرفه‌ای کار میکنی خیلی‌پیشس میآید . من اصولا" ازعلامت گذاری روی صحنه خیلی متنفرم وتازه بک هم هميیشه درصحنه استودی و کارمیکند وتازه وقتی میزانس‌های دسته‌جمعی داری اصلا" اینکار غیرممکن است . دراین جاها من با دوربین سردست کار میکنم . ومیزانسن دوربین میدهم نه میزانسن جمعیت وهنرپيشه و با حرکت دوربین آنچه راکه میخواهم تعقیب میکنم وحشووزوائد را دور میریزم .

۰ روزی » درمبل خود فرورفته است » گوئی اصلا" زمانی برما نگذشته . او با همان حرارت ومیل وشوق‌انسانی اش سخن‌میگوید که دو نفر ازهمکارانش سرمیرسند . میگویند باید ساعت ۷ بعدازظهر درسفارت ایتالیا باش . ناچاراً بقیه حرفها را درز میگیریم . بمن میگوید « حالا وقت آن رسیده که تو بقول خودت وفا کنی ومرا تا هتلم برسانی » ۰.. باد سردی‌میوزد وغروب غم‌انگیزی دربیرون ازسالن رودکی بانتظار شب نشسته است . بقیه حر فهایمان را درطول راه میز نیم . میگوید : « دفعه قبل که بایران آمدم بدلائل کاری نتوانستم ] نطور کهای این فلت رای ها سا واهواز رسد سلیمان را دیدم . نميدانم چرا تهران ابنقدر ازنقطه‌نظر معماری وشهرسازی پی‌شکل وقواره است وچرا شیراز اینقدر بعکس زیبا وانسانی . دلیل سفر بار اولش را میپرسم میگوید : « میبایست صحنه‌هائی برای فیلم « ماجرای ماته‌ی » میگرفتیم » .

ازمن راجع به وضع فیلمسازی درایران میپرسد وراجع به خودم سئوال میکند . بعضی جوابها برایش حیرتانگیز هستند . ازقرار تابحال حتی‌بك فیلم ابرانی هم ندیده » میگوید : «حالاکه آمده‌ام دلم تمحر هد باین زودی بروم . مملکت جالبی است » دفعه پیش هم همین حال را داشنم » چه مردم فوق‌العاده‌ای دارید وچه غذاهائی » دلم میخواست میماندم وچند فیلم ایرانی میدیدم . . . تو نمیدانی من ازشناخت وبرخورد با چهره‌های نو با زبانی نو و با تمدنی نو یا تمدنی دیگر دچار چه هیجانی میشوم . . . استقبال این مردم » محبت آنها . سئوالهایشان که ازعشقشان به شناخت افقهای تازه ومسائل تازه برمیخیزد مرا تکان داد » من فستیوال زیاد رفته‌ام ودنیا را گشته‌ام اما گرمی احساساتی که دیشب درتالار رودکی دیدم واقعاً برایم تکان‌دهنده بود » مثل بك بچه دست‌وپايم را گم کرده بودم دلم میخواست دست همه شان را بفشارم » چقدر زندگی میتواندگرم وزیبا باشن » چقدر آدمها میتوانند خوب باشند . . . دلم

ات 0

میخواست زنم را هم میا وردم یعنی قرار بود بیاید ولی درآ خرین لحظه منصرف شد » میدانی من‌تمام عثقزند گیم باک ادعتر ۸ ساله است که دارم و رت تملتوانلت آورا بگذارد وبیاید » بعد ازآن حادثه‌ای که سال قبل .

حرفش را قطع میکنم ومیگویم « بله » خواندم » وافعاً

دلخر اش بود » ۰ «روزی » سکوت میکند ومن خدال میکن مکه بغض کرده . سال قبل دختر بیست‌وبکساله‌اش را که خبلی هم زیبا بود دريك حادثه ازدست داد . هوا تاريك شدهء خیابان‌پهلوی‌تمام عظمت مر گبار ودلهرهآور پائیز را بکجا در دل و میسازد. گر کرده‌ايم . «روزی» ساکت است وازبنجره بقلی‌اش

در ازدحام تر افيك

بیرون را نگاه میکند . برای اینکه ازبند این سکوت

۲« کی لوچیانو بر نده جایزه بزرگک دومین جشنواره جهانی فیلم تهران

غمزده فرار کنییم میبرسم : راستی اصنهان را دیده‌ای ٩‏ با عجله میگوید : «نه وخیلی عم‌دل میحواش ۱۳۱۳ ببینم » منتهی غصهام گرفته چون هواپیمائی که باصفهان میرود صبح خیلی زود حرکت میکند ومن درموقعیتی هستم که دلم میخواهد صبحهاقدری‌بخوابم . چرا پروازها درایران اپنقدر زود انجام میگیرد ولی بهرحال فردا باصفهان میروم » . تا هتلش که میرسم او چندین‌بار ابن گله را میکند. گوئی‌انتظار دارد درسرزمین هزاروبکشب من بتوانم معجزه‌ا ی کنم وپرواز «قالی پرنده» را عقب بیاندازم . میگوید : « ایران واقعاً به درد پازولینی میخورد » مملکت جالبی دارید » خیلی دلم میخواهد آنرا بگردم » . میپرسم آبا فیلم آنتونیونی را راجع به چین دیده‌ای . میگوید : « فیلم جالبی است که ارزش دیدن دارد منتهی من دلم میخواست ازطریق فیلم او با آدم چینی برخورد میکردم وآشنا میشدم ولی متأسفانه اینطوز نیست » . میپرسم آیا برا یگرفتن جوائز در تهران خواهی ماند . میگوید : «کدام جوائز » از کجا که

برنده باشم . راستی پادم رفت برایت بگویم که من نازه دیشب فهمیدم که جشنواره تهران يك جشنواره مسابقه‌ثی است . من ازفرستادن فیلم اطلاع نداشتم . دو روز قبل «کربستالدی» گفت باید به تهران بيایم . این روزها سرم خیلی شلوخ است . دارم فیلمم را بانگلیسی دوبله میکنم وبعد باید ترتیب نمایش آنرا درآمریکا بدهم و پس‌فردا صبح باید درسالن دوبله حاضر باشم » . به هتل هیلتون رسیده‌ایم . میگوید : « دلم میخواهد یکراست بروم وبخوابم اما غیرممکن است . اول به سفارت و بعد هم باید برای معرفی به تماشاچیان به سینمای شهرفرنگ بروم » آدرس‌هایمان را ردوبدل ميکنيم وتازه «روزی» سرمحبت وتشکر کردنش باز شه . آنچنان به سر و کول هم میز نیم و تعارف ميکنيم و احساساتی,شده‌ای که چند زن ومرد فرنگی د رگوشه سالن خنده شان میگیرد موقع جدا شدن میگوید : « بگذار آخرین اعترافم را هم بکنم . ازدیر وز تابحال سردلم گیر کرده وباید آنرا بکسی بگویم حالاکه اینقدر دوست شده‌ايم آنرا بتو میگوبم : زنهای شما » این چشمهای خمار ومخملی زنهای ابران » این لبخندهای زنانه و گرم » این هاله گرما ومحبتی که آنها را درخودگرفته ونگاه‌هایشان» نگاه‌هایشان, نگاه‌هایشان؛ جشمهایشان ۰.۰ . بگذار راحتت کنم » همه اینها دل مرا پرده‌اند . . . خوب بهتراست بروم والا به هیچ برنامه‌ای نخواهم رسید » تو شنونده غریبی هستی آدم میتواند تا صبح برایت درددل کند . اگر بابتالیا آمدای حتعاً سری یدمن بزن ۰ رد لا

پنجشبه هنگامی که «روزی» درسالن دوبله با هنرپیشگان و دوبلورهاپش سر و کله میزند و يا در گوشه‌ای از رم خیالش با خیال نگاه‌های ابرانیگره خورده است فیلمش » «لاکی لوچانو» جایزه بز رک جشنواره دوم تهر ان را تحت عنوان «یهترین